جدول جو
جدول جو

معنی کنترل کردن - جستجوی لغت در جدول جو

کنترل کردن
(دَ دَ)
نظارت کردن. تفتیش کردن. (فرهنگ فارسی معین).
- خود را کنترل کردن، نظارت داشتن عقل شخص بر احساسات و اعمال وی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
کنترل کردن
وا رسیدن، فرمان دادن، زیر فرمان گرفتن نظارت کردن تفتیش کردن، یا خود را کنترل کردن، نظارت داشتن عقل شخص بر احساسات و اعمال وی
فرهنگ لغت هوشیار
کنترل کردن
للسّيطرة
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
دیکشنری فارسی به عربی
کنترل کردن
Control, Rein
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
کنترل کردن
contrôler, rênes
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کنترل کردن
контролювати , утримувати
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
کنترل کردن
controlar, reforçar
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
کنترل کردن
kontrollieren, Zügel anziehen
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
کنترل کردن
kontrolować, trzymać w ryzach
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
کنترل کردن
контролировать , вожжи
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
دیکشنری فارسی به روسی
کنترل کردن
قابو پانا
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
دیکشنری فارسی به اردو
کنترل کردن
controllare, tenere a freno
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
کنترل کردن
নিয়ন্ত্রণ করা , নিয়ন্ত্রণ করা
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
کنترل کردن
ควบคุม , ควบคุม
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
کنترل کردن
kudhibiti
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
کنترل کردن
controlar, refrenar
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
کنترل کردن
コントロールする , 手綱を引く
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
کنترل کردن
控制 , 拉紧
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
دیکشنری فارسی به چینی
کنترل کردن
לשלוט , לרסן
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
دیکشنری فارسی به عبری
کنترل کردن
제어하다
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
کنترل کردن
mengendalikan
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
کنترل کردن
नियंत्रित करना , लगाम लगाना
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
دیکشنری فارسی به هندی
کنترل کردن
controleren, in toom houden
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
کنترل کردن
kontrol etmek, dizginlemek
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کنترات کردن
تصویر کنترات کردن
تزده کردن قرار داد بستن: ساختمان بیمارستان را کنترات کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
ترابردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
Impart, Transmit
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
impartir, transmettre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
impartir, transmitir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
übermitteln, übertragen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
overbrengen, verzenden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
передавати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
передавать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
przekazać, przesyłać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
impartir, transmitir
دیکشنری فارسی به پرتغالی